شخصیت به وسیله آنچه بودهایم (گذشته)، به علاوه آنچه امیدواریم باشیم (آینده)، شکل میگیرد. ما صرف نظر از سن، رشد میکنیم و همیشه به سمت سطح کاملتر پرورش خود پیش میرویم. یونگ اعتقاد دارد آن چه موجب یکپارچگی شخصیت انسان میشود، فرآیند فردیت یافتن یا تحقق خود است و برای دست یافتن به آن باید تلاش بسیار کرد تا به بلوغ و سلامت روان و تمامیت یک انسان کامل رسید. کارل گوستاو يونگ نخستين نظريهپردازی است که اعتقاد دارد رشد و تکامل شخصيت انسان در سراسر زندگي رخ میدهد. در نظریه رشد شخصیت یونگ، در سنين سی و پنج تا پنجاه سالگی تحول قطعی در شخصيت انجام میگیرد. طبق نظریه رشد شخصیت یونگ انسانها تحت هیچ شرايطی زندانی تجربههای نخستین دوران کودکی نیستند. بر اساس دیدگاه یونگ شخصیت مشتمل بر چندین سیستم یا دستگاه روانی میباشد که ضمن مستقل بودن، تاثیر مستقیمی بر یکدیگر دارند.
تصویر 1 - شخصیت ناهشیار |
یونگ اعتقاد دارد که ناهشیاری در دو سطح وجود دارد که یکی ناهشیاری شخصی است که زیر هشیاری قرار دارد و شامل آرزوها و خاطرات و سایر تجربههای زندگی فرد است که سرکوب و فراموش شدهاند. این سطح از هشیاری خیلی عمیق نیست و محتویات آن به راحتی میتوان به خودآگاهی هشیار آورد. در واقع تجربههای موجود در ناهشیاری شخصی به صورت عقدهها گروهبندی میشوند و روی رفتار فرد تأثیر میگذارند. در اصل عقده، شخصیت کوچکتری است که در داخل کل شخصیت شکل میگیرد.
سطح بعدی ناهشیاری جمعی میباشد که برای فرد ناشناخته میباشد. تمامی تجربههای تکاملی نسلهای پیشین ما را شامل میشود و پایههای شخصیت را شکل میدهد. نکته مهم این که ما به هیچ وجه از تجارب تکاملی ناهشیار آگاه نیستیم.
تصویر 2 - شخصیت کهن الگوها |
گرایشهای ارثی موجود در ناهشیاری جمعی گرایشهای ارثی و تعینکنندههای فطری موجود در ناهشیار جمعی هستند که به فرد این آمادگی را میدهد تا رفتاری همانند آنچه نیاکان و اجداد وی در موقعیتهای مشابه بروز میدادند از خود ظاهر سازد. در میان کهن الگوها چهار مورد بیشترین بازتاب را دارد: نقاب "پرسونا"، آنیما و آنیوس، سایه و خود.
تصویر 3 - شخصیت نقاب |
این واژه به معنی ماسک یا نقابی است که بازیگران در یونان قدیم به چهره میگذاشتند. منظور یونگ از به کار بردن این اصطلاح صورتی است که شخص با آن در اجتماع ظاهر میشود، در حقیقت پرسونا شخصیت اجتماعی یا نمایشی هر کس است و شخصیت واقعی و خصوصی او در زیر این ماسک قرار دارد. اگر تاثیر جامعه شدید باشد ضخامت این ماسک زیادتر میشود وآدمی استقلال شخصی خود را از دست داده به شکلی که جامعه میخواسته است در میآید. بنابراین دیگر نمیتواند هدفها و آرزوهای واقعی خود را دنبال کند و آنها را تحقق بخشد.
این نقاب ما را بهگونهای که میخواهیم در جامعه ظاهر شویم نشان میدهد. ارتباط با افراد گوناگون نقشها یا صورتکهای گوناگون میطلبد؛ مادامی که شخص از وجود این صورتکها بر صورت اصلی خود آگاه است، نقاب بیضرر است؛ اما زمانی که شخص دیگر بازی نکند و تبدیل به آن نقش شود، سایر جنبههای شخصیت مجال رشد و پرورش نمییابند و انسان از خود راستین بیگانه میشود. تفاوت میان اشخاص سالم و ناسالم این است که اشخاص ناسالم خود را نیز همراه دیگران میفریبند. شخصیت سالم میداند چه وقتی چه نقشی را بازی کند و در همان حال طبیعت راستین درون خویش را میشناسد.
تصویر 4 - شخصیت آنیما و آنیموس |
کهن الگوهای آنیما و آنیموس بدین معناست که هر شخص برخی از ویژگیهای جنس مخالف را از خود نشان میدهد. آنیما به معنای خصایص زنانگی در مردان و آنیموس بیانگر خصایص مردانگی در زنان است. همانند سایر کهن الگوها، اینها از گذشته دورههای ابتدائی انواع ناشی میشوند، که در آن مردان و زنان گرایشهای رفتاری و هیجانی را از یکدیگر میآموختند. در واقع تا فرد هر دو وجهه خود را بیان نکند، نمیتواند به شخصیت سالم دست یابد.
تصویر 5 - شخصیت سایه |
کهن الگوی سایه ”خود تاریکتر ما“ بخش پست و حیوانی شخصیت ماست، میراث نژادی است که از شکلهای پائینتر زندگی به ما رسیده است. سایه شامل تمامی امیال و فعالیتهای غیر اخلاقی، هوس آلود وضع شده است. یونگ نوشت که سایه ما را به انجام کارهائی وا میدارد که معمولاً انجام آنها را به خودمان اجازه نمیدهیم و پس از اقدام به این گونه اعمال، معمولاً اصرار میورزیم بر این که چیزی ما را به انجام این کار وا داشت. به تعبـیر یونگ آن چیز بخش ابتدائی طبـیعت ماست. اما جنبه مثبت نیز دارد، سایه منبع برانگیختگی، آفرینندگی و هیجان عمیق است که همه اینها برای رشد کامل انسان ضروریاند. در واقع سایه سرچشمه خصایص لازم برای انسان کامل شدن است. یونگ جنبه حیوانی طبـیعت انسان را سایه نامیده است. سایه مرکب از مجموعه غرایز حیوانی و خشن و وحشیانهای است که از اجداد بشر به او به ارث رسیده است. افکار و احساسات نامناسب و برخاسته از سایه، گرایش به ظهور در خودآگاه و رفتار آدمی دارند اما آدمی این تمایلات را بوسیله ماسک از نظر دیگران پنهان میدارد یا که آنها را واپس زده و به ناخودآگاه شخصی خود میفرستد.
تصویر 6 - شخصیت خود |
یونگ ”خود“را مهمترین کهن الگو میدانست. ”خود“ با ایجاد توازن بین همه جنبههای ناهشیار، برای تمامی ساختمان شخصیت وحدت و ثبات را فراهم میکند. بدین سان خود تلاش میکند که بخشهای مختلف شخصیت را به یکپارچگی کامل برساند. یونگ آن را به کشش یا نیروی در جهت ”تحقق خود“ یا ”خود شکوفائی“ تعبـیر میکرد.
مراد یونگ از خود شکوفائی عبارت بود از توازن و رشد کامل یا کمال همه جنبههای شخصیت، یعنی کاملترین رشد خود. زمانی که ”خود“ پرورش یافت، شخص با خویشتن و جهان احساس هماهنگی میکند. در واقع این کهن الگو به مثابه میزانی جهت همانندسازی هوشیار و ناهشیار عمل میکند و نقطه احساس هویت را از ”من“ به نقطهای میان هوشیار و ناهوشیار منتقل میکند. رسیدن به این آرمان میتواند محرکی باشد برای حرکت به سمت کمال.
او معتقد بود خود شکوفائی تا پـیش از میان سالی به وقوع نمیپـیوندد و این سالها (۵۴ـ۵۳) را سالهای بحرانی رشد شخصیت میدانست. یعنی یک زمان طبـیعی انتقال که در آن شخصیت دستخوش تغییراتی لازم و مفید میشود. از نظر یونگ مهمترین مرحله رشد شخصیت سنین میان سالی است. از نظر یونگ تـنها براساس اصولی عقـلی زیستن ما را از انسان کامل شدن باز میدارد. انسان کامل یونگ از تمامی جنبههای وجود خود، آگاه است و هیچ یک از وجود شخصیتش بر او تسلط ندارد، بلکه همه ابعاد شخصیت او به توازنی هماهنگ رسیدهاند.
دیدگاه خود را بیان بفرمائید❤