دلزدگی زناشوئی، وضعیت دردناکی است که با فرسودگی جسمی، عاطفی و روانی در کسانی که توقع دارند عشق رویایی و ازدواج، به زندگی شان معنا ببخشد همراه است که آنها را متاثر می سازد. دلزدگی زناشویی در عدم احساسات عینی در مواقع خشنودی، عدم رضایت و لذت تجربه شده توسط زن و شوهر در موقعی که همه جنبه های ازدواج را در نظر می گیرند، شکل می گیرد. رضایت یک متغیر نگرشی است و بنابراین یک ویژگی فردی زن و شوهر محسوب می شود. در واقع، دلزدگی در یک رابطه زوجی، به معنای نگرش منفی و غیر لذت بخشی است که زن و شوهر از جنبه های مختلف روابط زناشوی خود دارند. به عبارت دیگر، دلزدگی زناشویی عدم انطباق بین وضعیتی که وجود دارد و وضعیتی که مورد انتظار است، می باشد. دلزدگی زناشویی وقتی بوجود می آید که وضعیت موجود فرد در روابط زناشویی با آنچه که وی انتظار داشته، تطابق نداشته باشد که این مسئله باعث به وجود آمدن نارضایتی در زندگی زناشویی می شود، یعنی حالتی که طی آن زن و شوهر از ازدواج با یکدیگر و با هم بودن احساس شادمانی و رضایت ندارند و دچار روزمرگی و بی تفاوتی نسبت به یکدیگر می شوند. مفهوم دلزدگی زناشویی، مفهومی ایستا و ثابت نیست و اکثر زوج ها در زندگی مشترک خود، تغییرات جزئی را در میزان رضایت مندی تجربه می کنند و در نتیجه آن همواره ناگزیرند خود را فعالانه با جنبه های گوناگون و تغییر پذیر فیزیکی، اجتماعی و روانی محیط خود سازگار کنند.
دلزدگی زمانی بروز می کند که زوجین متوجه می شود که علیرغم تلاش هایشان، رابطه شان به زندگی معنا نداده و نخواهد داد. وقتی زن و شوهر از عشق و شیفتگی فاصله می گیرند، هر حادثه ی دلسرد کننده ای برای توجیه برچسب زدن منفی به همسرشان کافی به نظر می رسد. مرد در این شرایط حتی اگر یک بار حساسیت نشان ندهد، یک فرد بی احساس تلقی می شود. اگر زن حتی یک بار انتظار محبت شوهر را برآورده نکند نامهربان قلمداد می شود. یکی از عوامل زمینه ساز دلزدگی زناشویی برای زنان، نارضایتی آنان در حوزه مسائل جنسی در زندگی مشترک است.
اصولا دلزدگی در بعضی افراد، یک نوع احساس خستگی و کسالت است. دلزدهها علامتهایی مثل بی حالی، سردردهای مزمن، دردهای شکمی و بی اشتهایی یا پرخوری هم از خودشان نشان میدهند. دلزدهها از نظر جسمی هم از پا میافتند.
دلزدهها قبل از هر چیز، احساس آزردگی میکنند. آنها حس میکنند در زندگی مشترک اذیت میشوند. تمایلی به حل مشکلات نشان نمیدهند و امیدی هم ندارند مشکلاتشان حل شود. گاهی این ناامیدی و اندوه، آنان را به وادی افسردگی میکشاند. آنها احساس میکنند زندگی پوچ و بیمعنایی دارند. حس میکنند کسی را در زندگی ندارند که از آنها حمایت عاطفی کند.
دلزدهها خودشان را باور ندارند، حس میکنند شکست خوردهاند و خودشان را دوست ندارند. درست همین احساسات را نسبت به همسرشان هم دارند. آنها دیگر نه همسرشان را قبول دارند و نه میتوانند او را دوست داشته باشند.
دیدگاه خود را بیان بفرمائید❤