هر کسی با تصورات از پیش تعیین شدهای وارد رابطهای به قصد ازدواج میشود. زن و مردی که به مراسم عروسی نزدیک میشوند عقاید زیادی درباره اینکه ازدواج چگونه باید باشد، دارند و درباره ازدواج، طرز رفتار همسرشان، و رضایت از ازدواج خیالپردازی میکنند. این رویاها و انتظارات در جامعهای که زندگی میکنند پر و بال داده میشود.
بسیاری از این رویاهای ذهنی یا باورهای اشتباه هستند. دختر و پسری که در مسیر عقد و عروسی قرار دارند، ممکن است باورهای غلطی داشته باشند. اگر مشاوره برای ازدواج جزئی از فرهنگی باشد که زوجها در آن زندگی میکنند، آنها میتوانند به کمک مشاوره بین باورهای غلط و واقعیت ها تمییز قائل شوند.
عقاید اشتباه اما رایج دربارهی ازدواج عبارتند از:
اگر ازدواج خوب از آب در نیامد، یکی از طرفین مقصر نیستند. شانسی بودن انتخاب همسر بی معناست. همسر گزینی یکی از دقیقترین فرآیندهای انتخاب است که انسان با آن سروکار دارد. اشخاص دقیقاً همسری را برمی گزینند که از قبل نیاز به آن را حس کردهاند. این بدان معنا نیست که کس دیگری در دنیا نمیتواند برخی از نیازهای شخص منتخب را برآورد، بلکه بدان معنا است که انتخاب فرآیند همسرگزینی بازتاب نیازهای شخص در آن لحظه است. هر کسی دقیقا همان چیزی را که میخواهد به دست میآورد. مسئله این است که ما نمیدانیم چه میخواهیم تا آن را به دست آوریم. مردم حداقل در سطح نیمه هشیار معمولا می دانند که چه میخواهند وانگهی بسیاری از افراد ترجیح میدهند که باور کنند انتخاب همسر قسمت است. این باور اشتباه آنها را از مسئولیتپذیری در قبال شکست یا اقدام انجام شده میرهاند.
هر وقت مشکلات زندگی ما را مستاصل میکند با حسرت به گذشته چشم میدوزیم و با خود میگوییم که چقدر همه چیز در گذشته راحت بود. مردم بیشتر به فکر یکدیگر بودند و هیچ کس را به حال خودش رها نمیکردند. وقتی جوابی برای مشکلاتمان پیدا نمیکنیم بی اختیار پاسخ آن ها را در گذشته جستجو میکنیم. اما واقعیت این است که در گذشته ازدواج راحت نبوده است و گذشته راهنمای خوبی برای حل مشکلاتی که اکنون داریم ، نیست. با اینکه ازدواج در گذشته ثبات بیشتری داشت و طرفین نیز سازگاری بیشتری با هم داشتند لزوما رضایت بخش نبود.
واقعیت این است که تک همسری پدیده جدیدی است. اشکال اولیه تک همسری در واقع شبه تک همسری یا در حال گذار از چند همسری به تک همسری بود. برای مثال مردها گرچه ازدواجشان تک همسری بود، روابط خود را از طریق صیغهی محرمیت با همسران دیگر حفظ میکردند.
طلاق و حتی نفقه قدمتی 4200 ساله. به هر حال طلاق پدیده جدیدی نیست زیرا اول اینکه در دورهای طولانی از تاریخ ازدواج نزد اکثر مردم غیر از نخبگان صورت غیر رسمی داشت و به راحتی میشد زندگی مشترک تشکیل داد و به آسانی به آن خاتمه داد بنابراین طلاق لازم نبود. دوم اینکه گرچه میانگین سن ازدواج در زمانهای گذشته بسیار پایینتر از امروز بود طول عمر هم به مراتب کوتاه تر بود. تا قبل از دهه 1900 میلادی متوسط عمر ازدواج 20 سال بود و همسر ممکن بود در جوانی به علت بیماری یا هنگام زایمان فوت کند. تمام این موارد طلاق را غیر ضروری میکرد و اینکه در گذشته به دلیل فراهم نبودن امکان عملی طلاق زوج ها ازدواج را به لحاظ قانونی حفظ میکردند اما از طریق طلاق عاطفی گاها وارد روابط فرازناشویی میشدند.
مورخان دربارهی اینکه عشق از چه زمانی به دلیل اصلی ازدواج مبدل شد توافق ندارند. به هر حال اکثر صاحب نظران موافقاند که ازدواج مبتنی بر عشق فقط طی یکی دو قرن اخیر تقریبا شکل آرمانی پیدا کرده است. تا قبل از قرن بیستم البته مردم عاشق میشدند اما عشق نیروی محرکه ازدواج نبود. گرچه جذابیت جنسی همیشه زن و مرد را به سوی هم سوق میداد تا دهه 1920 که همسازی یا لذت جنسی نقش مهمی در ازدواج پیدا کرد، ازدواج چندان بر پایه عشق صورت نمیگرفت.
تا قبل از آن ازدواج در جوامع مختلف به دلیل تشکیل خانواده و ثبات جامعه، حفظ اقتصاد خانواده ، بقای نسل و پیشرفت انجام میگرفت نه عشق و زوجها به همین دلایل ازدواج میکردند. ازدواج در اصل در خدمت خانواده بود نه فرد.
تا همین اواخر از زوجها به ویژه زنان انتظار میرفت که کمتر توقع وفاداری داشته باشند و صورت خود را با سیلی سرخ نگه دارند. زندگی زناشویی در ظاهر زیبا اما در باطن نامطلوب بود. مفهوم وفاداری در ادوار مختلف تغییر کرده و اصلاح شده است.
گرچه امروزه نیز روابط فرازناشویی دیده میشود اما امروزه قربانیهای کمتری را میگیرد چرا که مانند گذشته انتظار کوتاه آمدن و سکوت مطلق در جامعه امروز وجود ندارد.
در مرکز روانشناختی مهرپندار میتوان با بهره گرفتن از مشاورین و سنجشهای مشاوره پیش از ازدواج با پیشآگاهی بهتری وارد مرحله حساسی از زندگی شد.
برگرفته شده از کتاب: «مشاوره و درمان پیش از ازدواج و ازدواج دوباره»
دیدگاه خود را بیان بفرمائید❤