احتمالاً آسان ترین افراد برای عاشق شدن کسانی هستند که دربارهشان چیزی نمیدانیم. روابط عاشقانه، هرگز به آن نابی خیالبافیهای پنهانی سفرهای طولانی قطار با فرد زیبایی که روبهرویمان نشسته و از پنجره بیرون را نگاه میکند، نیستند.
سرخوردگی ناشی از آشنایی بیشتر با معشوق، مشابه آن است که سمفونی ای در ذهنتان بسازید و بعد عین آن را در سالنی توسط ارکستر کامل بشنوید. هرچند از یافتن تأیید بسیاری از ساختههایمان در یک اجرا تحت تأثیر قرار میگیریم، در عین حال متوجه جزئیاتی میشویم که دقیقاً آن چیزی نیست که منظور ما بوده. آیا یکی از ویولونیستها کمی خارج نمیزند؟ آیا فلوت قدری دیر ملحق نشد؟ صدای طبل قدری بلند نیست؟
کسانی که در نظر اول عاشقشان میشویم سلائق جدل برانگیزی ندارند، چه در مورد کفش باشد چه ادبیات، همان گونه که در سمفونی تمرین نشده، از ویولون خارج و فلوت دیرهنگام خبری نیست. اما به محض آن که رؤیایمان به تحقق درمیآید، آن موجودات آسمانی که در ناخودآگاهمان شناور بودند، خود را با تمام خصوصیات ذهنی و جسمیشان، به شکل موجودات مادی آشکار میکنند.
تفاوتهای تهدیدآمیز در نقاط اساسی بروز نمیکند (ملیت، جنسیت، طبقه، شغل). بلکه برعکس سر مسائل کوچک سلیقهای و دیدگاهها به وجود میآید.
دیدگاه خود را بیان بفرمائید❤