اختلال شخصیت برخلاف دیگر اختلالات روانی، از همان دوران کودکی آغاز و با اساس شخصیت عجین میگردد و تا حدود زیادی غیرقابل تغییر است. بسیاری از دیگر اختلالات روانی فاقد تاریخ شروع و علت خاصی هستند و درحالحاضر، درمانی قطعی برای آنها وجود ندارد. این نوع اختلالات، فراگیر بوده و در بسیاری از موارد همچنان درمانناپذیر باقی میمانند. این افراد در هر موقعیتی که قرار میگیرند، با افراط یا تفریط واکنش نشان میدهند.
بهطور مثال، هنگامی که بسیاری از ما در روابط جدید تا حدی جانب احتیاط را رعایت میکنیم، برخی افراد در این کار بهطور چشمگیری افراطی عمل میکنند و ممکن است کارشان به بدبینی و سوءظن کشیده شده، فرد محبوب خود را بدون وجود هیچ دلیل روشنی به دورویی یا خیانت متهم کنند. چنین افرادی دچار اختلال شخصیت پارانوئید هستند و نسبت به همه افرادی که در رابطه با آنها قرار دارند، سوءظن دارند و بدینترتیب در محیط خانوادگی، اجتماعی و شغلی سبب آزار خود و دیگران میشوند. افراد دارای اختلال شخصیت بهگونهای نسبت به جهان و روابط عاطفی خود واکنش نشان میدهند که در غالب موارد به ایجاد مشکل و ناراحتی منجر میگردد.
برای این سؤال هنوز پاسخ قطعی و علمی وجود ندارد، ولی بهطور کلی وجود چندین عامل از جمله ژنتیکی، بیولوژیکی، روانشناختی و اجتماعی، شرایط را برای شکلگیری اختلال شخصیت هموار میسازند. ساختار ژنتیکی، نزدیک به 50 درصد، نقشی تعیینکننده در ایجاد ساختار شخصیت از جمله درونگرایی و برونگرایی دارد. باید نقش مهم وقایع دوران اولیه زندگی، بهویژه وقایع مرتبط با والدین را نیز در شکلگیری و توسعه اختلال شخصیت در نظر گرفت.
بسیاری از اختلالات شخصیت، در تجربههای تلخ فرد، که مربوط به دوران کودکی یا همانندسازی او با رفتار بزرگسالان مبتلا به اختلالات روانی میشود، ریشه دارد. هنگامی که والدین برای کودک وقت نگذارند و نسبت به نیازهای او توجه نداشته باشند و هنگامی که کودک احساس ناراحتی، ترس و یا خشم میکند، بهگونهای پرخاشگرانه نسبت به او واکنش نشان دهند، کودک یاد میگیرد که به دیگران اعتماد نکند. چنین فردی در دوران جوانی نسبت به افراد مهم زندگی خود نیز اعتماد نمیکند و جهان را جایی ناامن و غیرقابل پیشبینی میبیند و به فردی شدیداً دفاعی، بیاحساس، بدبین و پرخاشگر مبدل میشود. فرد دارای اختلال شخصیت قادر به کنترل هیجانات و آرامش بخشیدن به خودش نیست و اعتماد به دیگران و ایجاد رابطه با آنها برایش بسیار دشوار است. برای کودکی که از نظر عاطفی آسیب میبیند، شاید چندان غیرعادی نباشد که بهمنظور حمایت از خود، دست به اتخاذ استراتژیهای احتیاطی، دفاعی یا گوشهگیری بزند. استراتژیهای مزبور جزء لاینفک شخصیت او میگردد و درنتیجه، فرد در بزرگسالی حتی در وضعیتهای غیرتهدیدکننده نیز بهگونهای که گویا در وضعیتی تهدیدکننده قرار دارد، عمل میکند.
- نحوهی تجربه فرد از جهان، ابراز عواطف و رفتار او غیرقابل إنعطاف و عمیقاً کلیشهای است و کاملاً با نحوهی تجربه و رفتار اکثریت مردم جامعه تفاوت دارد.
- الگوی غیرمتعارف تجربه و رفتار، نشاندهنده شیوهی تفکر، ابراز عواطف، روابط بینفردی و خودکنترلی فرد دارای اختلال شخصیت است.
- الگوی شخصیتی، خشک و غیرقابل إنعطاف است. چنانکه در وضعیتهای فردی و اجتماعی مختلف هیچ تغییری در آن ایجاد نمیشود. بنابراین، برخلاف غالب افراد، فرد دارای اختلال شخصیت قادر نیست در وضعیتهای مختلف، واکنشهای مختلف و متناسبی از خود نشان دهد.
- الگوهای مزمن و مقاوم، منجر به آسیبهای روانی وخیمی (بهطور مثال: اضطراب، افسردگی، خشم) خواهند شد و یا بهطور واضحی در روابط اجتماعی، موفقیتهای شغلی یا دیگر عملکردهای مهم فرد، اختلال ایجاد خواهند کرد.
- الگوهای شخصیتی ثابت و مداوم هستند، و سابقه آنها نیز حداقل به دوران نوجوانی یا اوایل بزرگسالی فرد میرسد.
- این امکان وجود دارد که الگوهای اختلال شخصیت در سنین پیری کمرنگ شوند، اما غالباً بهگونههای مختلفی در تمام طول عمر فرد پابرجا میمانند.
- الگوهای مزبور نتیجه اختلال روانی نبوده و فقط شیوهی خاصی از ابراز شخصیت بهشمار میروند.
- تجربهها و رفتارهایی که بهعنوان اختلال شخصیت محسوب میگردند، از سوی خود فرد، تجربهها و رفتارهایی عادی و طبیعی تلقی میشوند.
- الگوهای رفتاری مزبور، در مقابل هرگونه تغییری مقاومت میکنند و خود فرد نیز تمایل چندانی به تغییر در خود احساس نمیکند.
دیدگاه خود را بیان بفرمائید❤